برای کیانوش و احسان بلند باروهای کرماشان
عکس ها وفیلم ها یادگاری های گذشته اند،آثاری از آن چه رخ داده. اگر زندگان بار گذشته را به دوش بکشند و گذشته تبدیل به بخش جداناپذیر فرایندی شود که طی آن مردم تاریخ خود را بسازند آن گاه همه ی تصاویر، دوباره متنی زنده به دست خواهند داد که به جای "لحظه" باز داشته شده همچنان در زمان وجود خواهند داشت. اما در سرزمین ما که شهروندان خبرنگارش تاریخ ساز شده اند تا "لحظه" ها را جاودانه کنند. گرچه آدمیان با بگیر و ببندها بازداشته شوند ؛ اما لحظه های ثبت شده همچنان خواهند توانست برای همیشه در حافظه تاریخی مردم تثبیت شوند . حکایت دیگرگونه ایی که با قرار گرفتن یک یا چند نگاتیو در کنار هم به بیان بصری درمیآید و درهم آمیزی اش با هنر به غنایی در خور تامل بدل می شود.

اما چگونه است که دنیا می تواند بر تکرار چنین فجایعی چشم فر بندد. آیا صرف دفاعیه های سازمان های حقوق بشری در محکومیت یا بازخواست سیستمی خشونت محور به ما تسلی می دهد؛ آیا این دیدن واقعیت ها از شدت عریانی اش نیست که ما را وامی دارد فجایع را تاب بیاوریم؟
سوزان سونتاگ زمانی درباره ماهیت تصاویر و الغاء احساسات کرخت کننده آنها چنین گفته است: " نخستین برخورد انسان با موجودی عکسی های به غایت خوف انگیز نوعی اشراق است. اشراق مدرن مطابق نسخه ی اصلی، یک تجلی منفی برای من عکس های برگن یلبسن و داخائو که اتفاقاً در ژوئیه 1945 در یک کتاب فروشی در سانتامونیکا به آن برخورد کردم این حالت را داشت. هیچ یک از چیزهایی که تا آن وقت دیده بودم آن قدر عمیق و تیز و آنی به من زخم نزده بود. در واقع به گمانم تقسیم زندگی ام به دو بخش پذیرفتنی است قبل از آن که این عکس ها را ببینم و پس از آن..."
از این رو اگر بپذیریم که برای درک واقعیات مسطح اندکی بضاعت هنرمندانه نیز لازم است پر بی راه نگفته ایم.گرچه آنگونه که برشت اشاره میکند بعد از آشویتس دوران شعر به آخر رسیده...
