۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

چهار زبر


چهار زَبَر*

این جاده مگر رگ دستان نجیبی است
سیاه سیاه
مستِ مست
تا
ببافد می افتد از آن سو
می رود سرخِ سرخ بپیجد
در سفیده ی چشمانت
رگ به رگ
دستانت چهار زبر می شوند و
چلچراغ ها در باد
پنجه می زنند

از گلوگاههای ورودی به شهر کرماشان که شاهد وقایع عظیم تاریخی بوده است*

۲ نظر:

ناشناس گفت...

آغاز ره را بسی شگفت
آور کلید زده اید به راهتان همواره ادامه دهید...

ناشناس گفت...

آغاز ره را بسی شگفت
آور کلید زده اید به راهتان همواره ادامه دهید...